روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون اینکه متوجه شود از بین او و سجاده اش عبور کرد ، مرد نمازش را قطع کرد و داد زد : هی ، چرا بین من و خدایم فاصله انداختی ؟. مجنون بخود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم ، تو که عاشق خدای لیلی هستی؛ چگونه مرا دیدی؟
.
نقل از وبلاگی دیگر.
بدرود.